به نام خدا
خوب میریم سراغ آپمون. با استفاده از طراحی های خودم و تیم برتون یک داستان نوشتم که امیدوارم خوشتون بیاد:
"پسر تنها"
"ALONE BOY"
من پسر بچه ای هستم تنها... که احساس میکنم هیچ کس من را دوست ندارد و تنها امیدم به سگم ساموئل بود. از دنیای واقعی انسان ها خسته شدم و دوست دارم پا به دنیایی بذارم که از دنیای کثیف آدمهای امروزی دور باشد. پس راه افتادم و ازخانه خارج شدم و به سمت جنگل "مرگینه" جنگلی که هیچ کس جرات رفتن به آنجا را ندارد رفتم هوا بارونی بود از دور پلی را دیدم ... خیلی طولانی به سمت پل رفتم بود ولی مثل اینکه سگم دوست ندارد با من از روی پل بگذرد...
با ساموئل حرف زدم و او را راضی کردم من و سگم روی پل پا گذاشتیم جلوتر رفتیم صدای لغزش پل ترس رو توی وجود من و سگم انداخته بود که ناگهان صدا هایی شنیدیم صدای ناله و اینکه میگفت: لطفا من را نکشید لطفا. در حال گوش دادن صدا ها بودیم که یکدفعه چوب زیر پای من شکست و پایم در پل گیر کرد خفاشانی که چشم های قرمز داشتند دور سر من و ساموئل میگشتند
عنکبوت هایی هم از پشت سر ما داشتند نزدیک میشدند نمیودنستم چکار کنم یا باید میپریدیم پایین یا به طریقی پایم را از داخل پل بیرون بیاورم نمیشد نمیشد... بهترن راه این بود که بپریم پایین اما معلوم نبود که زنده میماندیم در همین فکر بودم که ساموئل به زیر پل رفت زیر پایم را فشار داد من خودم هم تلاش میکردم عنکبوت ها 3 متری ما بودند پایم بیرون آره پایم بیرون آمد با سرعت تمام شروع به دویدن کردیم پل خیلی تکان میخورد چیزی نمانده بود تا اینکه رسیدیم.
اون صدا خیلی نزدیک تر شده بود جلو تر رفتیم از داخل جنگل صدای جغد و جیرجیرک میومد هوا خیلی تاریک بود نمیتونستم جلوی پایم را نگاه کنم که ناگهان زیر پایمان خالی شد و از صخره ای به پایین پرتاب شدیم.
اون صدا به ما خیلی نزدیک شده بود که ناگهان چند نفر رو دیدم پشت تخته سنگی پنهان شدم صدای نفس زدنم خیلی بالا رفته بود از پشت تخته سنگ آن ها را نگاه کردم .
شخصی که موهایی عجیب سیخ سیخی داشت و شلوارش تیغ های تیزی داشت به شخص دیگر میگفت:
_ برو حالا نوبت توئه مهسا !!!
_مهسا: تو رو خدا ذولفقار من که کاری نکردم!
_ذولفقار : سپیده خیانتکار رو که کشتم ...جون دادن لادن رو هم که داری بالای دار میبینی اون لادن عوضی دختر خوبی بود ولی بیش از حد حرف میزد.اما جواب سوال من را نداد و نتیجش رو هم داری میبینی مهسا خانوم پس بهتره اعتراف کنی که ادوارد کجاست؟ اون پسر خیلی چیز ها درمورد انرژی ماورائی انسانی میدونه باید گیرش بیارم. بگو مهسا وگرنه مجازات تو هم مرگه.
_مهسا: من هیچ وقت دوستم رو مثل بعضی ها لو نمیدم.
باورم نمیشد آره اونا دپیست ها بودن آه خدای من سپیده و لادن مرده بودن وای چقدر دوستای خوبی بودن با خودم گفتم بهتره مهسا رو فراری بدم اما چطوری نمیدونستم. ذولفقار دل سنگی داشت ...گرفتم همون موقع نقشه ای کشیدم . به ساموئل گفتم که از جلوی ذولفقار رد بشه و حواسش رو پرت کنه و بعدش من با چوب میزنم توی سرش در همین موقع ذولفقار صدای ما رو شنید .ترس برم داشته بود داشت به سمت ما میومد از دور سنگ ذولی دور زدیم وبا سرعت به طرف مهسا رفتیم ذولی ما رو دید ما مهسا رو که دستاش بسته شده بود برداشتیم و فرار کردیم ذولفقار پشت سر ما داشت میومد...
من و ساموئل و مهسا با سرعتی زیاد بین شاخ ها داشتیم فرار میکردیم که از دور خونه ای رو دیدیم .خودمون رو به اونجا رسوندیم و پنهان شدیم.
ادوارد: فکر کنم ذولفقار دیگه مارو گم کرده باشه؟
مهسا : آره فکر کنم . تو چجوری ما رو پیدا کردی؟
ادوارد: ولش کن قضیش مفصله. راستی بلوم . یاسی . کتی . سیما . زهرا کجان؟
مهسا : متاسفانه سیما و زهرا توی راه که ذولفقار داشت ما رو میاورد خودشونو از دره پرت کردن پایین نمیدونم زنده باشن یا نه ولی فکر نکنم چون زیر اون دره پر بود از تمساح های مو قرمز. بلوم و یاسی هم که از دست ذولی فرار کردن ولی فکر نکنم به این راحتی ها بتونن جون سلم به در ببرن. کتی هم که همدست خود ذولی هست اون دو نفر میخوان انرژی ماورائی انسانی رو که تو رازش رو میدونی بهشون بگی!!
ادوارد: وای چقدر بد دپیست های عزیز واقعا دوست های خوبی بودند. ولی فکر نکم کتی با ذولی باشه آخه به من میگفت من از ذولی متنفرم احتمالا نقشه ای داره؟!
مهسا : نمیدونم شاید وای سپیده
ادوارد: حالا که وقت گریه کردن نیست. سپیده زمان مرگش فرا رسیده بوده ما فقط میتونیم بگیم خدا بیامرزتش. هیس ...ساکت ... دارم صدای بلوم رو میشنوم!!!!!!!
مهسا : آره منم میشنوم بیا از کلبه بریم بیرون ببینیم چه خبره.
ادوارد: اون هاش اون بلومه بیا مهسا جون بلوم رو پیدا کردیم.
ادوارد : سلام بلوم اینجا چکار میکنی ؟
بلوم : هیچی مگه مهسا بهت نگفت ما رو اون ذولفقار عوضی اینجا آورده. راستی این قیچی ها رو برای تو درست کردم از نقرست.
ادوارد : وای ممنون بلوم جان خیلی قشنگن.
مهسا : بسه دیگه بچه ها اینجا جای قربون صدقه رفتن همدیگه نیست باید هر چه زود تر از این جنگل خارج بشیم.
ادوارد : خیلی خوب بریم فقط مواظب پشت سرتون هم باشید.
به راه خودمون ادامه دادیم هوا تاریک بود ولی بارون قطع شده بود خوشبختانه من راه خروج رو بلد بودم یک ساعتی گذشته بود که یک دروازه دیدیم.
به سمتش حرکت کردیم داخل شدیم که ناگهان کسی را دیدم که اصلا باور نمیکردیم زنده باشد آره اون زهرا بود نزدیکتر شدیم خیلی عجیب بود زهرا تغییر کرده بود. اون به قدرت ماورائی انسانی رسیده بود و تونسته که طبق خلاف جاذبه ی زمین روی دیوار بایسته.
بلوم: سلام زهرا جون!!!!!!
زهرا : (سکوت)
ادوارد : زهرا جون خوبی ؟!
مهسا: بچه ها فکر کنم زهرا یه طوریش شده!!
ادوارد زهرا اگه صدامو مشنوی بیا پایین میخوایم از جنگل بریم بیرون
زهرا : سلام بچه ها . من نمیتونم همراه شما بیام من به اینجا طعلق دارم زندگی در دنیای سنگی آدم ها برام خیلی سخته. اینجا ظلمی وجود نداره مردمونش به یکدیگه عشق واقعی میورزند نه عشق کثافطی که توی دنیای امروزی (سکوت)
بلوم: بچه ها پس بیان ما بریم مثل اینکه زهرا دوست نداره با مابیاد. خداحافظ زری جون اینجا دیگه نمیتونم بگم بای تا های برای اینکه شاید هیچوقت نبینمت.!!
ادوارد: بیا بریم مهسا خداگهدار زهرا جون دلم برات تنگ میشه.
مهسا : بریم
ادوارد: این مهسا هم هر جا میرسه گریه میکنه بسه دیگه.
به راه خودمون ادامه دادیم داشتیم راه خروجی رو میدیدم. بلوم من مهسا هر سه تامون خسته شده بودیم ساموئل هم دیگه نایی برای راه رفتن نداشت. از دور گرکن رو میدیدم که داشت لادن رو خاک میکرد وای خیلی وحشتناک بود .
ذولی خیلی از دپیست ها رو برای پیدا کردن من کشته بود واقعا این ذولی همون خونخواره بود.
به در جنگل که رسیدیم هر سه تامون آهی کشیدیم و خارج شدیم. نور خیره کننده ای از میان بوته ها به چشم میخورد .
ادوارد : رسیدیم بچه ها به خونه رسیدیم .
خونه ای پر از گناه خونه ای پر از ظلم خونه ای که مردمش شهوت رو با عشق اشتباه گرفته بودن خونه ای که...
با دیدن خونه های در هم فرو رفته و آسمان مه گرفته دلمون واقعا تیر کشید نور زردی را از دور میدیدم که داشت به ما نزدیک میشد خیلی عجیب بود . نمیدونستیم چی بود ولی بسیار بزرگ بود موجودی که به جای چشم گل داشت
ویک موجود مورچه ای مانند بزرگ که داشت شهر رو به آتش میکشید و پیش میرفت به راستی این موجود چه کسی میتواند باشد؟
در اینجا بود که به خودم و بلوم و مهسا و شهر سوخته ای که روبرویم بود نگاهی انداختم و به معنای واقعی کلمه یاد جمله ی هملت افتادم: بودن یا نبودن مساله این است.
"پایان"
خوب دوستان گلم خسته نباشید امیدواررم از این داستان لذت برده باشید لطفا اگه بی احترامی به کسی شد زیاد به دل نگیره چون اولا این یک داستان بود دوما این داستان از ذهن مخدوش من بیرون زده.
توی تصاویر بالا طراحی هایی که با مداد کشیده شده کار بنده ی حقیره امیدوارم خوشتون اومده باشه چند تا طراحی دیگه هم هست که میذارم دیگه بفرما:
طراحی اول کابوس قبل از کریسمس هست که از روی یک عکس کشیدم ولی بیشتر عکس های بالا به جز آخری از ذهن خودمه.
دو تا طراحی بعدی هم از خد تیمی جون هست که من گذاشتم جلوم و کشیدم این دوتا طراحی رو توی عید نوروز 91 کشیدم.
خوب اینم طراحی آخرم که بیشتر از همه وقت برده این طراحی رو توی 15 روز تعطیل نوروز کشیدم هر شب یک ساعت مینشستم و یک قطعش رو کامل میکردم این طرحی رو خودم خیلی دوست دارم به همین خاطر فرستادمش جشنواره ولی به خاطر اینکه موضوعش ایرانی نبود قبولش نکردند
خوب به درخواست لادن خانوم تریلر فیلم آرزو های بزرگ رو گذاشتم که هلنا هم داخلش بازی میکنه به نظر فیلم قشنگی میرسه :
http://up.toca.ir/images/u8j5krlgt0z2qow3qah1.mp4
آخرین تریلر فیلم رنجر تنها رو آماده کردم .
http://uplod.ir/q7mc0f5w6uom/IMDb-_Action_Movies_-_a_list_by_IMDb-Editors.MP4.htm
دوستان امیدوارم از این آپ شخصی لذت برده باشین شاید یکی از پر زحمت ترین آپ هایی بود که تا حالا کرده بودم پس منتظر نظر های طولانی شما دوستان عزیز هستم.
و طبق معمول یک جمله زیبا از بزرگان پس فعلا شما رو به خدایی که چشم داد تا بتوانید این آپ رو ببینید میسپارم خدا نگهدار:
"به چشمانت بیاموز هر کسی ارزش دیدن ندارد"
نظرات شما عزیزان:
dj joojoo
ساعت14:48---30 مرداد 1393
خیلی ممنون
واقعا قشنگ بود
من خودم عاشق تیم برتون وجانی دپ هستم
حرف نداشت
پرستو(تیفا استیچ)
ساعت22:43---29 شهريور 1392
منم ادواردو دیدم فیلم و انیمیشن های تیم برتون فوق العادس!
فیلم های جانی جونم که حرف ندارن
عزیزم نمیشه اینجا عضو شد؟؟
راستی ازت درخواست تبادل لینک دارم
لطفا به وبه منم سر بزن
مهدی
ساعت12:23---29 آذر 1391
سلام دوست عزیز وبلاگت عالیه مطالبه خوبی داری خوش حال می شوم اگه به وبلاگ من هم سری بزنی واگه دوست داشتی نظر هم بذاری اگه از وبلاگم خوشد اومد میتونیم با هم تبادل لینگ کنیم منتظر حضور گرمت هستم [گل]
ادرس وبلاگ
xn--mahde-zdho6d64dca89a.LoxBlog.Com
BlOoM
ساعت16:02---27 آذر 1391
چیییییییییییییییی؟تایید گذاشتی؟میفهمم...به خاطر کاغذ آ 4 رس....
"ادوارد "
ساعت14:58---27 آذر 1391
سلام زهرا خانوم ممنون که سر زدی.
گفتم داستانام همش شاد نباشه یه خورده تراژدی هم اضافش کردم .
درباره ی کیم هم فعلا صبر کردم مثل اینکه بلوم جان یه دختری به نام آلن برام پیدا کرده(درست کرده) ببینم شاید از اون بیشتر خوشم اومد.
BlOoM
ساعت19:07---25 آذر 1391
اشتباه افتاد....
گفتم نوشتی:
BloOm
بکنش:
BlOoM
سپیده
ساعت14:02---24 آذر 1391
چقد ذوق واسه دفتر چه کنکور!!!!
من که میخواستم گریه کنم وقتی دفترچه رو گرفتم
الان سالمی ؟؟؟اونجوری افتادی زمین ؟
سپیده
ساعت13:58---24 آذر 1391
راستی چرا پست دادگاه منو دلینجر نیست؟؟؟؟
zahra
ساعت13:29---24 آذر 1391
بع...
چرا دوتاشد نظرم...
اين وبت مشكل داره هاااااااااااااااااا-)
"ادوارد "
ساعت12:19---24 آذر 1391
این شعرو هم تقدیم کردم به کیم که بگم من هنوز با کیم هستم و سراغ الن نرفتم
"ادوارد "
ساعت12:13---24 آذر 1391
این دوستی ساده ی ما غیر معمولی شد
نمیدونم اون روز تو وجودم چی شد
نمیدونم چی شد که وجودم لرزید
دله من این حسو از تو زودتر فهمید
تو که باشی پیشم دیگه چی کم دارم؟
چه دلیلی داره از تو دست بردارم؟
بین ما کی بیشتر عاشقه من یا تو؟
هر چی شد از حالا همه چیزش با تو!
دیگه دسته من نیست بستگی داره به تو
بستگی داره که تو تا کجا دوسم داری
بستگی داره که تو تا چه روزی بتونی
عاشق من بمونی منو تنها نذاری
دست من نبود اگه اینجوری پیش اومد
میدونستم خوبی ولی نه تا این حد
انگاری صد ساله که تو رو میشناسم
واسه اینه انگار روی تو حساسم
منه احساساتی به تو عادت کردم
bloom
ساعت12:11---24 آذر 1391
خیلی خب بابا!نمیارم...از این به بعد هر کی کاسپلی )cosplay ( کرد نمیگم...شد؟
آره..دیدم.....طراحی تو خوبه..ولی مشکل از تیمه...اون وینستو زشت کرده...راستش هر وقت وینستو میبینم چه طراحی تو چه خودش..یاد جوونیای استاد میتی کامون...ببخشید...استاد تیم برتون میفتم.علامت تیم برتون..تعظیم کنید..
"ادوارد "
ساعت12:08---24 آذر 1391
هر جمعه صبح ساعت 9 شبکه ی فارس برنامه رو میذاره البته اگه کانون نباشی برنامه ی خیلی قشنگه حتما یک بار ببین ضرر نمیکنی.
bloom
ساعت12:06---24 آذر 1391
چرا...داریم ولی من شبکه فارسو نگاه نمیکنم...
من فقط آی فیلم...پویا...ورزش(به خاطر اسباش نه فوتبال) و یک و دو سه و کاراگاه لوتر توی شبکه سه رو نگاه میکنم....راستش فکر نمیکردم ضیا بیاد و از تیم حرف بزنه...
"ادوارد "
ساعت12:06---24 آذر 1391
واییییییییییییییی بلوم جان این حرفو نزن وینست خیلی قشنگه مخصوصا طراحی شخصیت خودش راستی طراحی منو از وینست دیدی چطور بود؟